دست نوشته یک شهید در روز سوم محرم
چند هفته است حمام نرفتهام بدنم خیلی کثیف است نه طهارت و نه پاکی، به همان ناپاکی روحم، اما دیشب خواب دیدم حمام رفتهام تمیز و پاک خیلی خوشحال بودم احتمالاً شاید چه میدانم شاید خداوند گناهانم را بخشیده باشد و شاید بالاتر قصد دارد از من راضی باشد و مرا پیش خود ببرد به هر حال احساس عجیبی دارم، در زندگیام سعی کردهام هیچ وقت وابستگی پیدا نکنم گرچه نتوانستم اما در همین چند لحظه خود را دارم برای دیدار او آماده می کنم. به هیچ چیز امیدی ندارم جز او تنها امیدم خدا تو هستی، هیچ سرمایه ای نیندوختهام مرا چکار خواهی کرد، تو را به حق حسین (ع) تو را به مظلومیت علی اصغر
ه من رحم کن خدا، خدایا مرا ببخش، مرا پاک کن از این دنیا ببر، خدایا تو میدانی اگرچه گنه کار بودم، گرچه نافرمانی تو را کردم ولی خدایا تو بزرگتر از آنی، تو مهربانتر از آنی که بخواهی تن مجروح را در آتش اندازی، خدایا از رفتنم ناراحت نیستم از چگونه رفتنم نیز ناراحت نیستم نگران مهمان نوازی تو هستم، چطور با من برخورد خواهی کرد خدا، مرا ببخش مرا ببخش خدا.
خداحافظ همگی شما
شهید رسول حیدری در سال 1339 در ملایر دیده به جهان گشود. در سالهای آخر دبیرستان در انتشار اعلامیههای امام خمینی(ره) شرکت فعالانه داشت. او پیش از گرفتن دیپلم و پس از پیروزی انقلاب، در سال 1358 به همدان رفت و به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد، چرا که در ملایر هنوز سپاه تشکیل نشده بود. رسول یک سال بعد به همت چند تن از دوستان انقلابیاش، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ملایر را تأسیس کرد.
او با آغاز جنگ به جبهههای نبرد حق علیه باطل شتافت و در طول هشت سال دفاع مقدس، حدود 65 ماه در جبهه حضور داشت. وی عمدتاً در کردستان عراق به شناسایی منطقه مشغول بود و تا عمق خاک شمالی عراق نفوذ میکرد و گاهی در شناساییها تا مرز سوریه نیز پیش میرفت.
با پایان یافتن جنگ، رسول تحصیلات دانشگاهی خود را تکمیل میکند و به عنوان دیپلمات جمهوری اسلامی راهی بوسنی میشود. حضور او در این منطقه با تجاوز صربهای نژادپرست به مسلمانان انقلابی بوسنی همزمان است.
در روز عید غدیر سال 1372 در بوسنای مرکزی واقع در شهر ویسوکو، گروهی از نیروهای کروات (HVO) در مسیر عبور ایرانیها کمین کردند و رسول را که برای شناسایی و بررسی امنیت منطقه به آنجا رفته بودند، به شهادت رساندند.