برگزیدگان مسابقه نجواهای خاکی
برگزاری مسابقه ی نجواهای خاکی در حاشیه ی مراسم بزرگ یادواره شهدای دانشجو در دانشگاه پیام نور رامسر، بهانه ای شد تا جمعی از دانشجویان خوش ذوق و مستعد، گوشه ای از نجواهای دلشان را با شهدا، با دیگران در میان بگذارند.
دو دلنوشته از ده ها اثر ارزنده ی شما خوبان که به حق نمی توان تقدم و تأخری بر آنها حاکم نمود، برای مشاهده درج شده است.
دلنوشته های زیبای شما عزیزان هم به دست ما رسید...
فاطمه آشوری، فاطمه آخرت دوست، فاطمه آگاه، ناهید اسدیان، گلنوش امانی، m.p.a، نفیسه ایزک عبدالهی، محدثه کرد رضایی، زهرا جعفر آبادی، مهدوخت مهریاری، رضا نوروزی، جابر صنوبر لیماکشی، پیمان صنوبر رمکی و ...
جمله زیر را کامل کنید:
هر بار که چشمم به تابلوی سر کوچه می افتد، انگار تابلو با من حرف می زند! کوچه شهید...
کوچه شهید خاکی! کوچه شهید باقی! کوچه شهید عطشان! کوچه شهید عریان! کوچه شهید شاهد...!
چه بی ادعا شهید شدید...! اما نه! قرار نبود تنها عکسی بر قاب و اسمی بر کوچه باشی...!
می دانم هنوز هم در حق تو جفا می شود!
تو بی ادعا وارد میدان شدی تا امروز ما مدعی باشیم. مدعی آزادی...!
شهید من، ای کاش تو را تنها در قاب عکس ها و پرده های کوبیده بر دیوار زندانی نمی کردیم.
ای کاش هر روز در دل من شهید می شدی تا فراموشت نکنم.
شهید مظلوم کوچه های ما، ای کاش! ای کاش بجای افسوس، الفبای فراموش نکردنت را هجی می کردیم.
شهید مظلوم دیوار های خاکی، امروز امید دست و دلم به دستان تو بند است.
دستانت را بالا بگیر. بالا تر از آسمان...!
و آنجا که دستت دست خدا را لمس کرد، برایم دعا کن!
(معصومه منافی)
مردی سرش را روی کوچه ی ما به تابلو کشید.
توی چشم هاش سوز گاز های اشک آور...
از صدای بلند خمپاره ها ابروانش را در هم کرده و تر ک تشنگی لبهایش...
حسین(ع) حسین(ع) گویان سمت تانک های دشمن پرتاب می شود و این ها را نمی شود به چشم دیده باشم، اما بخدا از چشم ها می شود خواند...
مردی آن سمت تابلو؛
جنگ را به خودش بسته تا من و تو تشنگی را و گاز ها و خمپاره ها را فقط در کتاب ها بخوانیم...
مردی آن سمت تابلو...
جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد...
(مائده فلاح شادگونه)