هیچ کس مانده در این دشت که تنها باشد
فرصت گسترش باغ مجاور باشد؟
ساقی! آغوش تر مشک اگر تعطیل است
تا ابد حلقه دستان تو دایر باشد
کربلا! منتشر عشق تویی؛ هر چه تو کردی
عقل، خود را به خطوط تو مبادا برساند…
دوباره از راه رسیده است؛ نسیم جان گداز بیداری؛ جان گداز از آن جهت که شعله های سوزانش تا ابدیت در جان بشر زبانه می کشند. از آن رو که به هر سو در این زمین نیم مرده و پر از قابیل های برادر کش می نگری، پرسش عریان سالار شهیدان عالم در جانت مشتعل می شود؛ «آیا کسی هست که مرا یاری کند؟»
عاشورا؛ هر ساله از راه می رسد؛ تا ناقوس بیداری را در گوش زمان بنوازد. عاشورا، همان صور اسرافیلی است که دهم محرم هر سال، رستاخیزی را در بطن عالم برپا می کند.
من و تو گریه می کنیم برای گریه های غریبانه طفلان بی پناه حسین علیه السلام؛ گریه می کنیم برای عطشی که لب های علی اصغر و رقیه سه ساله را شکافته بود؛ اشک می ریزیم برای سری که بر نیزه رفت و بدنی که زیر سم اسب ها از هم گسست؛ بر سینه می زنیم برای داغ ۷۲ مرد که قامت بانوی صبر را که چیزی جز زیبایی نمی دید، خم کرد و ضجه می زنیم برای قافله بی پناه اسیرانی که پاره های تن رسول خدا (ص) بودند.
اما نه که ناحیه مقدسه بگوید؛ که ثانیه های زمان شهادت می دهند. در عاشورا، کسی برای من و تو گریه می کند. در میان اشک های عاشورایی من و تو، استغاثه امامانه ولی عصرعلیه السلام به گوش می رسد که بیداری ما را از خدا می خواهد و فرج ما ر ا از سید الشهدا علیه السلام طلب می کند.
حتما شنیده اید که چشمی که برای حسین علیه السلام گریه کند آتش دوزخ را نخواهد دید؛ اما آیا تامل کرده اید که گریه برای حسین علیه السلام، یعنی اشک برای آرمان حسین علیه السلام و تا کسی از زنگار عصیان دور نباشد، اجازه درک آرمان حسین علیه السلام را نخواهد داشت؟ پس بیایید امسال هم ناله با امام زمانمان (عج)، برای خود گریه کنیم؛ تا مجال درک حسین علیه السلام و حقیقت عاشورایی اش را بیابیم…